loading...
.
قولونج با ظاهری جدید
%75
ما با شما بهترین هستیم
امير بازدید : 291 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.

روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی هزار تومان به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.»
امير بازدید : 363 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)
چند وقت پیش زمانی که بستنی خیلی گران نبود یک پسر 
ده ساله به یک کافی شاپ رفت،موقعیکه پشت میز نشست از گارسون پرسید:

قیمت 
بستنی گردویی چند است؟

او گفت: 50 سنت است.

پسر از جیبش پول درآورد و 
آن را شمرد.

امير بازدید : 245 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)
می گویند، اگر کسی‌ چهل‌روز پشت‌  سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ 
و جارو کند،
 
حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و  آرزوهایش‌ را برآورده‌ 
می‌کند.

سی‌ و نه‌ روز بود که‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ 
بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید
 
و جارو می‌کرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌کشید. به‌ خودش‌ 
گفته‌ بود:

امير بازدید : 289 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به 
دنبال او گشت.
 
شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده 
بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و
 
اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد 
 
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این 
موقع شب اینجا نشستی؟!
 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
 
امير بازدید : 485 پنجشنبه 26 دی 1392 نظرات (0)

زندگینامه لقمان حکیم

 

 

لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود.

 او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت. در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد و سپس در نیمروزی گرم که مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.

 

امير بازدید : 301 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .
مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
مرد بسادگی جواب داد :چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه...

امير بازدید : 317 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)



یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد .

نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت: - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ 

ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟ 


امير بازدید : 239 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.

آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد

و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید

نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».

پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل

نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند


امير بازدید : 405 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته وارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبارمشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد… کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود،پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا که نه؟


امير بازدید : 317 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

آقو ما يه روز تو خونه نشسته بوديم اي خانوممون داشت لباسارو مينداخت تو ماشين لباسشويي...يهو برگشت پرسيد:ساده،تو به خاطر خوشگليم باهام ازدواج کردي يا اخلاق خوبم؟مام گفتيم:خانوم فکر کنم واس اي اعتماد به نفست!آقو ما اينو گفتيم مارو هم با لباس چرکا انداخت تو ماشين لباسشويي!يني اي دکمه شو که زدا يکي از شيرينترين و فرح بخشترين لحظات زندگي ما شروع شد!ها ها ها...

بقیه داستان در ادامه مطلب

تبلیغات

به کودکان نیازمند کمک کنید!!!

our logo
سایت تفریحی قولونج

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • جوان دانلود
  • تراکتورسازی
  • سیب خنده
  • دانلود سرا | بهترین سایت دانلود
  • Music Amtlove
  • سایت تفریحی 90 لاو
  • رضا لیندا
  • گذراندن چن دقیقه وقت مفید
  • فروشگاه هاردی
  • جک و اس ام اس و لطیفه
  • بروزترین پایگاه تفریحی سرگرمی
  • مرجع دانلود كتاب هاي الكترونبكي
  • سایت تفریحی سرگرمی پرتو
  • مدل لباس و آرایش
  • کرج موزیک 98
  • پست های فیسبوکی
  • دانلود آهنگ و موزیک ویدیو جدید
  • وبلاگم
  • خرید اینترنتی
  • بهشت هرمزگان
  • عکس دختران اسرائیلی
  • هرچی که بخوای
  • سوالات و جزوه هاي رشته هاي فني
  • راز های ماسون ها
  • دانلود قالب های جدید برای رزبلاگ،بلاگفا،میهن بلاگ،بلاگ اسکای
  • مجله علمی تفریحی دیبا
  • ...::::هرچی بخوای هست::::...
  • جیرینگ
  • بهرتین سایت تفریحی
  • دنیای عشق
  • گرافیک 77
  • سایت عاشقانه تاپ تو پیک
  • MrJOKer
  • دانلود بهترینهای تورنت
  • عاشقانه ها
  • تفریح و سرگرمی
  • خرید گن لاغری مردانه
  • بهترین ابزار
  • سایت تفریحی 3003
  • قالب ناز
  • متفاوت . باور نکردنی
  • ㋡♕ده مگابایت♕㋡
  • نیوا گپ
  • کافه سرگرمی
  • صابون نرم کوسه آر پی
  • بهترین سایت دانلود
  • به روزترین سایت موسیقی در ایران
  • blue4music |بروز ترین مرجع موزیک و ویدیو
  • یه دلشکسته وبلاگی متفاوت
  • سرگرمی،خنده،طنز
  • همه چیز از همه جا
  • قاصدک | شبکه اجتماعی دانشجویان ایران
  • warcraftfans| گارنا, دوتا, دانلود مپ های
  • تاریخ نامه ایران
  • تبادل کده
  • دانلود بازی،مرورگر،قالب،کدهای تقلب بازی ها و....
  • فيس بوك جوانان خير
  • اس ام اس جدید
  • ايران من
  • الكسا چت
  • پسر روز
  • download
  • یکی بود یکی نبود
  • سایتی که پر از مطالب جذاب و اونجوریه
  • عمران و . . .
  • پارس ناز
  • ناز اس ام اس
  • مذهبی
  • تهران دانلود
  • سرگرمی بدون ثبت نام واسه 5 دقیقه کلیک کن
  • خرید شارژ ایرانسل
  • مطالب عاشقانه
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    دلیل ظهور حضرت بقیه الله العظم(عج) از دیدگاه شما؟
    رتبه و تولبار سایت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2168
  • کل نظرات : 171
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 2777
  • آی پی امروز : 368
  • آی پی دیروز : 463
  • بازدید امروز : 590
  • باردید دیروز : 953
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,777
  • بازدید ماه : 30,062
  • بازدید سال : 118,720
  • بازدید کلی : 1,748,854
  • کدهای اختصاصی
    SEO Reports for amiresmaeili.rzb.ir
    دعای فرج
    QR Code

    کیو آر کد سایت

    آموزش استفاده از QR-Code 

    اهنگ سایت