آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟

خدایا

این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند

فکری کن

اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .

من نااميد نيستم!!!


هر شب پر از اميد ميخوابم...

 هر شب ميخوابم به اميد اينکه ديگر بيدار نشوم

در ادامه مطلب بیشتر بخوانید

کودکى گل فروش با صداى عاجزانه التماسم کرد گل بخرم گفتم براى کى؟ گفت براى هديه دادن به عشقت گفتم اگر عشقم به عشقش هديه داد چى؟ لحظه اى سکوت کرد و گفت گل هايم فروشى نيست

پیرمردی 98 ساله و اهل بلغارستان است. او(Dobri Dobrev

) هر روز از روستای محل زندگی اش به صوفیه (پایتخت بلغارستان) برای گدایی میرود و تا به حال درآمدی حدود 40 هزار یورو را از این راه کسب کرده است.اما به این دلیل این مطلب را نگذاشته ام!

مردم به تازگی متوجه شده اند که اوبیشتر پول های دریافتی اش از گدایی را صرف کمک به بچه های بی سرپرست و موسسه های خیریه کرده استکمک کردن از هر نوعش قابل ستایش است ولی کمک کردن در عین نیازمندی کار آسانی نیست و از هرکسی بر نمیاد .

خوبی اگر در این دنیا هم به کار انسان نیاید ,  آن دنیایی هم هست و اعمال مـــــا

، زن و شوهـری توافق می‌کنند که در را بر روی هیچـکس باز نکنـند .در همیـن زمان ، پدر و مادرِ پسـر ، زنگِ درِ خانه را به صدا درآوردند . زن و شوهر نگاهی به همدیگـر انداختند اما چون از قبل توافـق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکـردند . ساعتی بعد زنـگ خانه دوباره به صدا در‌آمد و این بار ، پدر و مادرِ دختـر پشتِ در بودند . زن و شوهر نگاهـی به همدیگـر انداختـند . اشک در چشمانِ زن جمع شده بود و گفـت : نمیـتوانم ببیـنم که پدر و مادرم پشتِ در باشند و در را به رویشان باز نکنـم . شوهر مخالفـتی نکرد و در را به رویشان باز کرد .سالـــها گذشت ... خداونـد به آنها چهار فرزندِ پسر اعطا کرد . سالِ بعد پنجمـین فرزندشان دختر بود .پدرِ خانـواده برای تولدِ این فرزند ، بسیار شادی کرد و چند گوسفـند را سر برید و مهمانیِ مفصلی به راه انداخت . مردم متعـجبانه از او پرسیدند : علتِ اینـــهمه شادی و مهمانی دادن چیست ؟ همه این شادی و مهمـانی را برای تولدِ پسرهایـشان به راه می‌اندازنـد ...مـرد به سادگی پاسخ داد ؛ \" \"

اين حرف رو به عنوان برادر كوچيكترتون از من قبول كنين نكردين هم اشكالي ندا ره ولي بهتره اينو هميشه به ياد داشته باشيد

ممنون

کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
بیشتر از همه تنهاست
اون رو تنها نذارید
چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره 

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم

اما گریه به من نیاموخت چگونه زندگی کنم

تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم

اما به من نیاموختی که چگونه فراموشت کنم

زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز



بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته كفشی كه لگدمالش می‌كند را هم خوش بو می‌كند

"در نگاه كسانی كه پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری كوچكتر خواهی شد"